آمرزش تو زمانی اتفاق میافتد که حقیقت را در کشتارگاه کشف کنی!
آمرزش برای ببر (افعی) اما اسنایپرم کجاست؟
گیم پلی بازی تقریبا مانند نسخههای پیشین است. اما با کمی تغییرات مواجه شده که تکراری بودن را از بین میبرد. در درجه سختی «اکسپرت» به بالا تقریبا سلاح کارایی خودش را ازدست میدهد و بهترین یار ۴۷ در طی سالیان دراز، یعنی کابل فیبری پر رنگتر و کار آمدتر میشود. در همین بخش آمرزش ایراداتی دارد که شاید برای قدیمیها اصلا خوشآیند نباشد. هوش مصنوعی خطرناک بازی تعویض لباس را بیمعنا کرده است و خطی بودن اکثر مراحل و عدم انتخاب سلاح در ابتدای هر مرحله در بخش آمرزش که به علت سینمایی کردن این بخش حذف شده است از جمله ایراداتی هستند که میتوانند برای دوستداران قدیمی قاتل خاموش آزاردهنده باشند. البته، باز هم رد کردن مراحل جذابیت خاص خود را دارد و میتواند سرگرمکننده ظاهر شود. در کنار آن اما سیستم امتیاز دهی بسیار افتضاح بازی که کاملا برای قدیمی ها مرگ آور است و بی ارزش؛ وجود دارد که شاید برخی مواقع مانع جلورفتن و دست کشیدن بازیکننده از بازی باشد. چون با مراحل بازی اصلا هم خوانی ندارد و تبدیل به یک کابوس میشود. بدتر از آن، منطق وجود این بخش است که بسیار سر دستی ساخته شده و اصلا خوب به نظر نمیرسد. برای دریافت درجات بالا در مراحل به واسطهی دیدن کارنامه عملکرد ۴۷ در یک مرحله.
استفادهی بسیار کم از اسنایپر در مراحل آمرزش و موسیقی تکراری در بعضی مراحل که حداقل شنیدنش از موسیقی جدید بازی بسیار بهتر است؛ هم یکی دیگر از عیوب بازی در بخش گیمپلی بوده که بیشتر از همه به طرفداران قدیمی حمله میکند. در جای دیگر وقتی با پیستول صدا خفه کن دار شلیک میکنید محافظین و پلیسها و دشمنها به راحتی موقعیتان را شناسایی میکنند که بسیار خنده دار است. به همین لحاظ هوش مصنوعی بازی را میتوان علاوه بر خطرناک، فراهوش و یا متقلب نامید. برای یک بازی در حد و اندازههای هیتمن آمرزش بسیار زشت است که پیستول صدا خفه کن دار با یک پیستول معمولی فرقی نداشته باشد.
مارک گذاری و کند کردن بازی کاملا مسخره است و میتوان آن را یکی از ناخوشآیندترین بخشها نامید که با راه و آرمانهای ۴۷ در تضاد کامل است. البته کاملا مشخص است که بخاطر سینماییتر شدن روایت بازی دست به این کارها زدهاند.
یکی از سوتیهای عجیب بازی در ارزش قائل نشدن پلیسها برای جان افراد بیگناه دیده میشود که رسما پلیسها را با تبهکاران یکی میکند. فرق پلیس با تبهکاران در چیست؟ هنگامی که ۴۷ دست به گروگان گیری میزند، پلیسها یادشان میرود یک همکار یا فرد بیگناه گروگان گرفته شده است و بعد از چند اخطار بدون معطلی گروگان و ۴۷ را با گلوله نوازش میکنند.
بعد از این مشکلات با چند نقطهی قوت و کورسوهای امید مواجه میشویم که تا حدودی باعث میشود ارزش کلی گیمپلی بازی از «ضعیف» به سمت بالا فاصله بگیرد. به عنوان مثال ظاهر شدن جلوی یک محافظ و کشیدنش به نقطهای خلوت و تسلیم شدن بهترین حربه برای از بین بردن تک تک محافظین است و البته این روند با دیالوگهای بسیار خوبی همراه میشود که لحظات جالبی را خلق میکند.
قاتل اصلی و دایانا
داستان بازی با یک اشتباه کوچک شروع میشود که برای قدیمیها بسیار مضحک است. این اشتباه هم باز به خاطر سینمایی شدن بازی اتفاق افتاده است. تا کی سازندگان بازیهای مختلف میخواهند ارزش بازیها در بخشهای مختلف را به قیمت سینمایی کردن بازیهایشان پایین بیاورند؟ تا به حال به یاد ندارم ۴۷ نحوه کشتن هدفش را اشتباه انتخاب کرده باشد. چگونه ۴۷ با غریزهی ببر مانندش -که هیچ شکاری از چنگال و دندانش نمیتواند فرار کند- دچار اشتباه میشود و سانچز غول را میخواهد با یک کابل بکشد؟ تنها ضعف داستان برای قدیمیها در این بخش است که شاید بتوان از آن چشم پوشی کرد.
اما بعد از عبور از این شوخی بخش داستانی به خوبی ادامه پیدا میکند و بازی مضمونی هالیوودی دهه ۷۰ به خود میگیرد. شخصیتهای خاصی جلوی ۴۷ قرار میگیرند که اکثریت روان پریش هستند. با اینحال، این بخش از بازی هم پا را فراتر از یک بازوی متحرک برای به چرخش در آوردن ماموریتها و بهانهای برای شکل گرفتن گیمپلی نمیگذارد و چیزی بیش از موش و گربه بازی نیست. ۴۷ افسانهای همیشه مثل یک گربه باید در کمین موشها باشد.
البته در بخشی از داستان هم سگهایی به دنبال این گربه میکنند ولی انعطاف گربه بسیار بالاتر از سگ است. شاید بهترین بخش داستان دیالوگهای دکستر باشد که با روان پریشی خودش سخنانی بر زبان میآورد.
در گذشته شکل داستان را خود بازیکننده کارگردانی میکرد و بازیگر نقش اولش ۴۷ بود که انصافا بازی قابل قبولی را خود نشان میداد. اما اکنون به علت خطی شدن دیگر شکل دادن داستان توسط گیمر کاملا بیمعنا شده است و همه چیز از قبل تعریف شده و بازیکننده به یک کارگردان بیخاصیت در حد کارگردان سری فیلمهای «رزیدنت اویل» تبدیل میشود. حتی بخش رابطهی احساسی بین ۴۷ ودایانا بخوبی پردازش نشده است و خیلی سر دستی و بی خاصیت نشان داده میشود.
سرخی من از تو
گرافیک این بازی مثل تمامی ۴۷ های دیگر کاملا چشم نواز و گیراست. البته با تمی سرختر که در گذشته موجود نبوده است. رنگ سرخ در همه جا دیده میشود؛ از بعد از ظهری گرم در کویری که آفتاب سوزانش موجی از حرارت و داغی را دارد تا کارخانههایی که کورههای سوزان دارد و تا شب در ارتفاعات بلند داغ یک برج میتوان این سرخی را به راحتی دید.
هنگام تبدیل شدن ۴۷ به سایه میتوانید نرمترین حرکات یک شخصیت را به خوبی ببینید که چگونه جزئی از دیوار یا جعبه میشود و همچنین نرمی حرکت ۴۷ در جابهجایی بین سنگرها بسیار دیدنی است.
در میان بخشهای متفاوت و قابل نقد بازی، دورنمای مراحل و نیز جزئیات محیط خوب کار شده است. ولی یکی از بدترین موارد در بازی افکت خون است. در گذشته اگر گلولهای شلیک میشد و خونی ریخته میشد با کشیدن جنازه رد خونی بهمراه جنازه کشیده میشد که در این نسخه فقط یک دایره قرمز کف زمین دیده میشود. شاید سازندگان نسخههای قبلی را بازی نکرده باشند.
کیفیت بافت سلاحها یک افتضاح کامل است و اصلا برای این عنوان شایسته نبوده است. گلولهها اجسام را نمیشناسند و فقط گوشت و بافت زنده را درک میکنند و درکی از یک سطح فلزی نازک و کلفت و گاهی چوب ندارند. میشود به درهم روی اجسام و مشکلات دیگر فیزیک و منطق فیزیکی بازی خرده گرفت. به طوری که در بازی فقط بافتهای زنده و اندام گوشتی فیزیک مناسبی دارند و با کشیدن جنازهها به این سو و آن سو دست و پاها دچار فرورفتگی درون یکدیدگر نمیشوند.
در سمت مقابل نورپردازی بازی بسیار زیبا و گیرا است. مخصوصا وقتی در تاریکی کسی چراغ قوه بدست نزدیک ۴۷ میشود. کیفیت نور پردازی را کاملا میتوانید مشاهده کنید. سایه زنی در بازی به خوبی هر چه تمامتر استفاده شده است. هنگام رخ دادن قتل، مخصوصا اگر روی دیوار سایه بیفتد؛ بدون هیچ تردیدی یاد آثار «هیچکاک» میافتید و نرمی و زیبایی سایهها کاملا دیدنی و زیبا است.
شبحی در اپرا
موسیقی بازی نسبت به نسخههای گذشته ضعیفترین بخش بازی است و شاید نقطه اوجش تکرار موسیقی اصیل و قدیمی در مراحل انتهای بازی است که به خدمت دکستر میخواهید رسیدگی کنید و فرسنگها با هیتمنهای قبلی فاصله دارد و دیگر شاهد سمفونیهای زیبا در این بازی نیستیم. ظاهرا کنار گذاشتن «جسپر کید» بیش از حد انتظار به بخش موسیقی بازی ضربه زده است.
کلام آخر
اولین چیزی که این بازی نیاز دارد یک حوصلهی درست و حسابی گیمری است و گرنه هیچ لذتی نمیتوانید از بازی ببرید. این بازی در مقابل نسخههای گذشته خودش هیچ سخنی برای گفتن ندارد. اما در برابر بازیهای روز کاملا اثری موفق است که ارزش انجام دادن را برای حداقل یک بار دارد.
نظرات شما عزیزان: